شمیم مهدی



بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

************************

اومده بودم بگم غصه دارم

غم نگاه هاى خصمانه و پوزخند و کج رفتارى هاى عامدانه

غم سکوت تلخ از سر نابلدى

غم سر فروافتاده و چشم خیره به سنگ فرش ها و دانه هاى آسفالت و شبیه به این ها

اما مثل تغییر نگاه هام پشیمون شدم.

حالا که تاریخ اسلام رو یه جور دیگه و تو یه سن بیشتر میخونم.

حالاس که همه ش میگم بمیرم برا دل پیامبر خاتم _صلى الله علیه و آله و سلم_ که چه کشید از امت.

اصلا هر چه بزرگتر دردشان بیشتر.

هر چه مهربان تر غصه شان بیشتر.

من در پایین ترین مرتبه ى زیر خط فقر عصمت و معرفت غصه دارم از این همه تغییر آدم ها.

ترس دارم از آینده ى خودم.

*****************

امروز وقتى به ته ته دلم رجوع کردم دیدم حرفم این نیست که به چه جراتى از قانون تخطى میکنند

یا چرا این طورى نگام میکنن؟!؟ 

مگه براى تردد تو محل زندگى خودم هم باید اجازه بگیرم؟!

راست و حسینیش ته دلم ناراحت بود از این که چرا نمیتونم دستشونو بگیرم.

چرا بلد نیستم برشون گردونم به راه درست.

تمام دلخوشیم اینه همین چادر و روى گرفته م میشه یه تذکر و یاداورى حتى لحظه اى واسه اونى که هنوزم راه درستو میشناسه.

فکر میکردم اونى که برمیگرده و با یه پوزخند نگام میکنه وقتى من هیچى بهش نگفتم و حتى نگاهش هم نکردم شاید واقعا خودشم میدونه داره خطا میکنه و براى توجیه خودش اینجورى برخورد میکنه.

دلم خوش بود به درساى دانشگامون که به هزار و یک دلیل رفتار ادم ها رو میشه به مثبت برداشت کرد. 

و فکر کردم کاش اون ها هم حس درونى منو میدونستن.

***********************

آقاجون.

من چقدر دل بزرگ شما رو غصه دار کرده م.؟

حتما بارها یادم رفته که شما مهربان ترین فرد عالم و رئوف ترین و دلسوزترین به منید.

حتما خیلى وقتا فراموش کردم پدر چه شب ها و روز ها و چه لحظه ها دعا میکنه که فرزندش سالم و سر به راه و صالح بمونه. 

من فداى شما و دل دردمندتون.

من و خانواده م و نسلم فداى یه لحظه از مناجات و راز و نیازتون.

من خوب میدونم که واسه جبران کردنش هم نیاز به عنایت شما دارم مهربان ترین پدر عالم.

این اخرین شب و روز ماه شعبان امسال و این ماه رمضان پیش رو کاش که با ظهور و عنایات شما روشن و پر برکت بشه.

حالا که یه اپسیلون حتى خیلى کمترى که من بلد نیستم بیان کنم از غم شما رو به دیگران حس کردم.

میخوام ازتون که خیلى بیشتر از قبل ما رو شامل الطاف خودتون بکنین. خیلى بیشتر از دعاى شما بهره مند بشیم.

نه فقط خودم و خانواده م و اطرافیانم که همه ى کسایى که در طول روز به بهانه هاى مختلف میبینمشون، یا یه جورى روم اثر دارن یا صرفا حق هم هوایى و هم مسیرى و هم شهرى و هم کشورى و . داریم.

الهى که اخرین شب غیبتتون باشه.

***************

خدایا تویى که عالم به دل هاى مایى.

———————-

خدایا به امید تو.!


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

*****************************************

آدم وقتی به جایی تعلق پیدا میکنه یه جور تعصب مثبت یا غیرت هم براش ایجاد میشه.

یه طوری که اگه دید دیگه خیلی دارن حرفای الکی در موردش میزنن احساس وظیفه میکنه دفاع کنه.

من یه دانشجو ام که از قضا دانشگاه امام صادق درس میخونم.

از قضا که میگم منظورم شانس و اینا نیست. اتفاقا معتقدم لطف خدا شامل حالم شده.

-----------------------------------------------------------------------------

یادمه اون موقع که تصمیم قطعی گرفتم واسه امام صادق رفتن

خیلی ها بهم گفتن حواستو جمع کن

اون جا گرد و خاک نکن

حرف نزن

سرت تو کار خودت باشه

فقط درستو بخون و به هیچی کار نداشته باش

انقد ترسوندنم از دانشگاه که نفس کشیدنم هم با احتیاط شده بود

ولی حالا من دارم ترم پنج رو میگذرونم.

و واقعا اون طور که همه میگفتن نبود.

بارها گفتم و باز هم میگم که هیچ جا مدینه ی فاضله نیست.

بالاخره هر جایی اشکالات خاص خودشو داره.

ولی مهم اینه شما اشکالات رو در کنار خوبی ها ببینین.

من شاید به خیلی از مسائل انتقاد داشته باشم،

ولی اینم خوب میدونم که اگر دانشگاه دیگه ای بودم قطعا بی مشکل نبود اولا

و ثانیا اینجا نکات بسیار مثبتی داریم که تو دانشگاه های دیگه نیست یا خیلی کمه.

من به عنوان کسی که میخوام با خیال راحت و بدون دغدغه یادگیری داشته باشم راضیم از این که هم کلاسی ها و اساتیدم خانومن.

از این که سر کلاس همه ش نگران رو گرفتن و جمع کردن چادر و مراقبت از استین و . نیستم خیلی خوش حال و راضیم.

و به نظرم بزرگترین نعمتمون همینه.

ضمن این که اساتیدمون واقعا خوب و خبره و متعهدن و این هم متاسفانه دچار استحاله ی فرهنگی شده در عمومیت جامعه.

ما با خیال راحت تو دانشگاه میگیم و میخندیم و بهمون خوش میگذره در کنار هم و شاد هستیم و هیچ کس هم جلومون رو نگرفته.

خیلی ها فکر میکنن وای تو پردیس خواهران دانشگاه امام صادق چه خبره. یه مشت ادم افسرده ی ماشینی یه دست فلان و.

کاش میشد یه دفعه ببینن. کاش.

اتفاقا به نظرم ما خیلی سر حالیم. اصلا هم مشکل افسردگی نداریم.

بر خلاف تصور همگان که فکر میکنن همه مشکی پوشن به جز ایام شهادت ائمه اتفاقا همه رنگی میپوشن از استاد بگیر تا دانشجو

ضمن این که دانشگاه در حال تغییر و تحول های چشم گیریه. 

نه حالا که ریاست عوض شده . بلکه اقلا تو این دو سال که خودم اینجا هستم خیلی از مشکلات برطرف شده. 

خیلی چیزا به روز شده.

و بعد اگر الان رو با اوایل تاسیس دانشگاه مقایسه کنید زمین تا اسمون فرقشونه.

********************************

به نظرم یه چیزایی رو در خودمون باید تغییر بدیم.

مثل رویکردمون نسبت به درس خوندن و پژوهش کردن و اهل علم بودن

فرق دانشگاه های ما با دانشگاه های خارج از کشور چیه؟

فکر میکنم دقیقا همین تفاوت دیده.

ما ها فکر میکنیم وقتی رفتیم دانشگاه دیگه هر کار دلمون خواست میتونیم بکنیم و همه جور ازادی داریم و دیگه درس خوندن زیاد معنا نداره

چیه همه ش بریم سر کلاس. هی استاد کار به کارمون داشته باشه

در حالی که درست اینه که هر چی ادم مقطعش بالاتر میره کارش باید بیشتر و جدی تر و سخت تر بشه.

وقتی من میام دانشگاه باید از دوران مدرسه م بیشتر وقت بذارم و بیشتر تلاش کنم.

واسه همینم وقتی دانشگاه از 8 صبح تا 4 بعد  از ظهر کلاس داره شاکی میشیم و غر میزنیم و.

ماها باید ادب خودمون رو اخلاق خودمون رو اصلاح کنیم. تا دیگه قبل از این که به قانون برسه خودمون کاری رو انجام داده باشیم.

قوانین دانشگاه خیلی هاش معقول و منطقیه.

تو همه جای دنیا هم مرسومه.

ولی چون اینجا دانشگاه امام صادقه بهش اعتراض میکنیم و فکر میکنیم اینا دارن زور میگن.

ما هی حسرت دنیارو میخوریم و هی به خودمون میگیم عقب افتاده ولی تلاش نمیکنیم خودمون رو اصلاح کنیم.

بله من شاید خسته بشم. شاید کارم سنگین باشه. ولی پشیمون و ناراضی نیستم.

درسته که میگم دانشگاه رو بعضی مسائلش باید تجدید نظر کنه.

یه چیزایی رو متناسب با شعارها و اهدافش باید تغییر بده.

مثل شرایطی که دانشجوها بتونن راحت تر همزمان با درس همسرداری کنن.

بتونن بچه دار بشن.

ولی اینا دلیل نمیشه که همه جا داد و هوار کنم که آی مردم این دانشگاه به درد نمیخوره پاتونو توش نذارین.

اتفاقا به خیلی ها گفتم این دانشگاه برای کسی که بخواد درس بخونه و چیز یاد بگیره و محیط براش مهم باشه خیلی عالیه

ولی ظرفیت میخواد. اگه کسی ظرفیت بعضی قوانین و شرایط رو نداره برای خودش بهتره که نیاد تا اذیت نشه.

و البته واقعا رشته ای که میخواد انتخاب کنه باید براش مهم باشه و الا کم میاره و خسته میشه.

بیایم نگاهمون رو به مسائل تغییر بدیم.

اون هایی که تا این اندازه از دانشگاه شاکی هستن فکر کنن واقعا هیچ چیز خوبی این دانشگاه براشون نداره؟

********************

خدایا به امید تو.!


بسم الله اَلرحمن اَلرحیم

سلام

************************

من وجود دارم.

وجودى که یه نقطه از فعل خدا است. 

شاید هم یه اپسیلون. ینی حتما این طوریه که خیلییییی کوچولوه

انقد که تو دایره ى خلقت دیده نمیشه.

خدا وجود داره.

یه وجود اونقدر بزرگ که من اگه تمام سلولاى مغزو قواى روحیمو جمع کنم نمیتونم درکش کنم

خدا اشد موجوداته

وجود، دوست داشتنیه و خدا، دوست داشتنی ترین

و منِ کوچولو رو هم از سر همین دوست داشتنی بودن خودش آفریده

ینی فکر کن خدا به من موجودیت داده به انسان کاملش و انسان های کاملش هم.

و من حواسم پرت این توهم بزرگ بودن میشه و یادم میره واسه چی اومدم

خدایا به فرشته هات گفته بودی من یه چیزی میدونم که شما نمیدونین

و اون چیز شاید همین بوده که خواستی بروز و ظهور خودت باشه انسان.

این خدای اکبرِ علیِ عظیم این مخلوق کوچولوش رو غرق نعمت کرده

و اون وقت این مخلوق کوچولو، قلدری میکنه، ادای بزرگا رو در میاره، مستکبر میشه

فکر میکنه کسیه!

فکر میکنه هر چی داره از خودشه!

یادش میره حتی یه صدم ثانیه از زنده بودنشو مدیون خداست و اگه خدا نخواد هیچی ازش باقی نمی مونه

و خدا باز هم با فضل و رحمتش با این کوچولوی متوهم برخورد میکنه.

اخه خدایا چی میشه که من خطا میکنم تو چشم پوشی میکنی؟!

چی میشه که قلدری میکنم تو بازم نعمت میدی.؟

اخه چقدر مهربون و صبور میتونی باشی.؟

و من چقدر پررو می تونم باشم.؟

**********************

معتقدم حتی فهم این که رو به رشدی یا رو به سقوط 

لطف خداست.

حتی این که بفهمی امروزت از دیروزت بهتر بود یا بدتر

و خدا چه میکنه با مخلوقاتش.

ادم وقتی فکر میکنه شرمنده میشه.

دلش میخواد زمین دهن باز کنه و بره توش.

اون قدر که بد کرده در بارگاه این خدای رئوفِ رحیمِ کریم.

این که رزق هر لحظه ت چی باشه قطعا اراده ی خداست و عنایتش

و این بین واسطه ای گذاشته از جنس مهربان بودن خودش

و عجب واسطه ی فیضی است "امام"

امامی که گریه کنه برای تک تک ادم هایی که باید به دنبالش میومدن، حضور و ظهورش رو میخواستن اما به جاش گناه کردن و فراموشش کردن و منتظرش نیستن.

قطعا از جنس خداست.

در طول خداست

امامی که از خدا بخواد که ادم های خطاکار امتش بلکه هم همه ی مردم دنیا و عالم رو ببخشه

امامی که بخواد از حسناتش بردارن و بذارن تو نامه ی اعمال خطاکاران امتش.

امامی که مَثَلش مثل کعبه است اما کعبه ای که اکثر ادم ها نمیرن تا طوافش کنن

اصلا اکثر و اقل به من مربوط نیست.

هر کسی ندونه من که خودم به حساب کتاب خودم واقفم.

و چه بدم من. و چه ظالمم من.

که صبح و شام نامه ی عملم دل امام زمانم رو خون میکنه.

غصه ی دلش رو اضافه می کنه و اشک چشمش رو جاری.

و وای بر من.

و من معتقدم به عنایت امامه که خدا اراده میکنه کسی رو بر سر راهم قرار بده

کتابی رو به دستم برسونه

سخنی رو به دهان اطرافیانم بیاره که منو هدایت کنه

این که هر ترم چه درسی میدن بهت و چه استادی میذارن برات و چه محتوایی ارائه میشه و چه چیزی گیر تو میاد.

یعنی در واقع تو چی میفهمی از همه ی این ها

این که سال تحویل چه سفری میفرستنت

با کیا همسفرت میکنن

کجاها میبرنت

و قطعا این که چه سختی هایی رو برات مشخص میکنن

و امان از منِ بی توجهِ ناسپاس.

و هزاران هزار نعمت که من چشم ندارم که ببینم و فهم ندارم که متوجهشون بشم (قطعا به واسطه ی خطاهای خودم).

*******************

خدایا

ظرف وجودیمون رو خودت بزرگ کن

که فهممون از عظمت تو و از کوچکی خودمون بیشتر بشه

خدایا

ما رو بیش از این شرمنده ی امام زمان نکن.

کاری کن بیش از این مایه ی غم و غصه ی اماممون نباشیم.

------------------------

خدایا به امید تو.!


به نام خدا
سلام
**************************
منِ خارج شده از یک مدرسه ى معروف به مذهبى، قطعا مثل خیلى هاى دیگه با دیدن تغییر و تحولات آدم ها برام سوال ایجاد میشه. سوال از این که چى شد که بعد از ١٢ سال آموزش و کنترل به اضافه ى تلاش هاى خانواده (که متاسفانه کم شده) همچین بچه هایى خارج شدن؟! این سوال چند بعد رو مد نظر قرار میده؛ رویکرد و روش مدرسه، رویکرد و روش و دغدغه هاى خانواده، خود دانش آموز فارغ شده از مدرسه.
قبل تر ها که به این موضوع فکر کرده بودم دنبال بررسى و آسیب شناسى مدرسه بودم. شاید قبلا هم نوشته باشم که مدارس شاخص تهران که روشنگر دخترانه ش رو و امثال علوى پسرانه ش رو در بر میگیرن نیاز به یه ارزیابى دارن. اما کو تا این کار صورت بگیره و نتیجه مشخص بشه. هم زمان زیاد میخواد و هم انرژى که از حوصله ى من خارجه. از کلاس اخیر سنجش ارزشیابى مبتنى بر مصرف کننده (الگوى اسکریون / هدف آزاد) مناسب تر به نظرم رسید که باز در حال حاضر پیگیریش ممکن نیست.
اون چیزى که بررسیش راحت تر و زود بازده تره و میتونه اقلا دانش آموزان فعلى رو نجات بده عوامل مربوط به خودشه.
حالا ببینیم دانش آموز کیست؟ کسى است که از بدو ورود به مدرسه در معرض بمباران اطلاعات است. آن چه اصولا پیش از مدرسه به صورت غیر مستقیم از خانواده باید دریافت کرده باشد، به صورت مدون و مکتوب و کمى تا قسمتى علمى در مدرسه دریافت مى کند. علم اعم است از دین و مباحث تحربى و نظرى. بخش مهم براى ما دین است که هم میخواند و امتحان مى دهد، هم در رفتار معلم و مربى و مدیر مى بیند، و هم از سنى به بعد خودش عمل مى کند. ١٢ سال به همین روش پیش مى رود. طبق کتب دینى بعد از ١٢ سال به مباحث اعتقادى عمیق دیگر رسیده است و باید براى خودش یک پا متدین باشد. چى میشه که متدین نمى مونه؟


در کتاب حسن گزینى ( اگر اشتباه نکنم) گفته بود بین علم و عمل رابطه وجود داره. این که عمل فرد مشکل داره باید بررسى بشه که کجاى کار گیر داره. اصل علم یا کمبود آن یا غفلت از آن یا سستى اراده و. . در مورد این فارغ از مدرسه نمیشه گفت کمبود علمه. اصل علمش هم که نادرست نبوده. براى بقیه ش باید چى کار کرد؟
دین براى پیشگیرى و درمان فورى یه دستور العمل داره. در واقع همون دستورى که اول هر کلاس اخلاقى خوندیم یا میخونیم؛ مشارطه مراقبه محاسبه معاتبه. این روش یه جور خودکنترلیه. یه نقشه ى راه براى متقى بودنه. این که من حواسم به خودم باشه و خود اصلاحى داشته باشم. دستور و توصیه به تفکر که این همه تو قرآن هم اومده یه جورایى برمیگرده به این خودکنترلى. فکر اگر درست صورت بگیره حتما سازندگى داره. من به خودم و رفتارم و اعتقاداتم و جایگاهم و نتایج و آثار اعمالم فکر کنم، اون ها رو تحلیل کنم، ایراداتشونو بگیرم.
و اما فراشناخت که یه اصطلاح روانشناسیه از نظر من همین کارو انجام میده. شناخت همون فرآیند تفکره. ( تو روانشناسى تربیتى گفتیم شناخت سه بعد به هم وابسته داره؛ ادراک، یادگیرى و تفکر) و فراشناخت یعنى کنترل تفکر. یعنى من به فکر کردنم فکر کنم و اون رو اصلاح کنم.
نتیجه ى توضیحات دو بند اخیرم میشه این که تقویت مهارت فراشناخت میتونه کمک کنه تا بچه ها براى اجراى مراحل رشد اخلاقى آماده بشن.
من هنوز از نظر علمى و مستند نتونستم این حرفمو ثابت کنم. الانم دنبال اینجور اثبات نبودم. از دید من با این حد فهم و دانش اون چیزى که ممکنه آموزش فراشناخت رو موفق کنه ساده کردن و قابل سنجش بودنشه. ما براى فراشناخت ملاک مشخص داریم. پرسشنامه داریم و بر اساس نمره میتونیم بگیم یه فرد چقدر مهارت پیدا کرده. اما نمیتونیم مجبور کنیم کسى رو که مراقبه و محاسبه داشته باشه یا اقلا نمیتونیم میزان پایبندیش رو به اون بسنجیم. شاید بشه با تغییراتى فراشناخت رو مقدمه کرد براى رشد اخلاقى و دینى بچه ها. شاید بشه این طورى کمتر نگران خروجى مدرسه بود. یا اقلا امید داشت یه جایى نتیجه خواهد داد.
******************
خدایا به امید تو.!


به نام خدا

سلام
***************************
سیر تغییر و تحول جوامع همراه با تغییر ظواهر به چشم میخوره. اگر فرهنگ و ارزش ها و سلایق افراد نمود ظاهری نداشت، هیچ وقت نمیشد متوجه تغییرات شد. چون مردم عامی وما به انتزاعیات فکر نمیکنند؛ به همین دلیل هم خودشون متوجه تغییرات نمیشن.
وقتی از بیرون و به عنوان یه ناظر عاقل بررسی کنی اون وقت به چشمت میاد.
موزه ی مردم شناسی کاخ گلستان هر چند صرفا مربوط به دوره ی قاجار بود اما گذر تاریخ کشور و سرعت متفاوت شدن رو نشون میده.
این که بعضی از اقوام هنوز هم نسبت به پوشش و گویششون حساسن به نظرم جای شکر و البته تشویق و تقویت داره.
این که رضا امیرخانی از قول "لیا" تو کتاب رهش حرف از تاریخچه و اصل و نسب میزد. این که ادم ها تو هر شهر و دیار و هر مدل ساختمون و منطقه ای زندگی کنن بازم اصلشون همون پدربزرگ مادربزرگاشونن.
انیمیشن "کوکو" به عنوان یک داستان برای مخاطب کودک خوب به تصویر کشیده بود که اجداد ادم خانواده ی ادمن.
درسته که ما در اسلام یاد میگیریم بدون فکر و کورکورانه از اجدادمون پیروی نکنیم، اما دقیقا به همین دلیل باید خوبی هاشون رو بدونیم و بشناسیم و حتی اگر حالا نمیشه اون طور زندگی کرد بهشون افتخار کنیم.
نسل ما که تا سه چهار دهه ی دیگه خودمون مادربزرگ و پدربزرگ میشیم، باید بتونیم حرف ها و خاطرات خوبی برای نوه هامون داشته باشیم. باید انقدر حرف هامون شیرین باشه که نوه ها از دیدنمون خوشحال بشن و به بودنمون افتخار کنن و برای موندن پیشمون رقابت کنن.
اگر برای احیای فرهنگمون، اصلاح زبانمون، بازگرداندن پوشش محلیمون تلاش نکنیم، اگر تاریخ برامون مهم نشه، ایندگان از حال فعلی ما هم بیشتر حسرت خواهند خورد.
قرن ١٤شمسی داره به پایان میرسه
و ماییم که راویان این قرن برای نسل بعدیم
کاش موفق بشیم.

**************
خدایا به امید تو.!


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

***************************************

حسین ، علیه السلام، علیه و آله السلام، علیه و اولاده و انصاره السلام.

حسین.

حسین.

حُسین.

حُسَین.

حُسَین.

.

چقدر تکرار کنم نامت را که سیر شوم.؟

چه سری دارد این نام و این کلام.

دقیقا از کدام بخش تاریخ باید شکر کنم و ذکر کنم که تو را دارم.؟

که سایه ی سری دارم.

که مولایی دارم.

امامی که عالمی دیوانه و شیدای نام او و یاد او ست.

شکر کنم که نمازم با سجده بر تربت تو بالا می رود.؟
یا شکر کنم که تربتت مرا عاشق تر از پیش به نماز میکشاند.؟

خدا میخواست ما را عاشق کسی کند که عاشقش بود. 

خدا عاشقت بود که ما را عاشقت کرد.

تو عاشقش بودی که عشقت جان ما را روزی خواهد گرفت.
ان شاءالله.

هر سال این روزها 
مثل کودکان خطا کرده و پشیمان.
سر به زیر و خجالت زده.
از گوشه ای.
مثلا یواشکی و بی سر و صدا.
می آیم
می نشینم زیر پرچمت.
بعد هم یواش یواش بغضم می ترکدُ
سراسیمه خودم را به اغوش محبتت می اندازم.

آخر.
بدترین عذاب و مصیبت و تنبیه.
همین از تو دور بودن است.
همین بازیگوشی های بی حد و اندازه است.
همین گم شدن های بی اجازه است.

می دانم.
می دانم قول هایم. التماس هایم. پشیمانی هایم.
تکراری شده.
ولی.
باور کن از سر عادت نیست.
از سر ندانم کاری و کودکی و کوچکی است.

می دانم.

تو هر بار چشم می پوشی و بزرگی میکنی.

خدا خوب کسی را گذاشته برای مان.
که نگاهش کنیم و هی بگوییم. 

خدایا.

شکرت.

خدایا.

عجب خالقی هستی.

هی راه برویم و عین سرگشته ها برگردیم و یک جمله را تکرار کنیم.

خدایا.

الحق که احسن الخالقینی. که حسینی چنین افریده ای.

خدایا.

دلمان را چگونه برده ای با نامش. با روضه اش.

خدایا.

ما لایق بی واسطه ولایی شدن نبودیم.

عجب واسطه ای برایمان قرار دادی

خدایا.

عجب خدای دوست داشتنی ای هستی.

حسین جان.

خدا می دانست چگونه وصلمان کند که عاشقش شویم.

می دانست چه محبتی را در دلمان بیندازد که دست به دامانش شویم و اطاعتش کنیم.

الحق که مصباح هدایتی.

که زندگیت لحظه لحظه درس است.

می گویی 

مرد باش!

آزاده باش!

عبد باش.

دعای عرفه ات را می خوانیم که بیاموزیم.
شکر یعنی چه.

ببین.

ببین اقاجان که چگونه مانده ام در شکر نعمت وجودت.

مانده ام چگونه از خدایت تشکر کنم 

که پیشانی به من داد. 
پیشانی ای که بر تربتت قرار گیرد.

که چشم به من داد.
چشمی که اشکِ بر روضه های تو را می ریزد.

که گوش به من داد.
که نام تو را می شنود.

که زبان به من داد.
که نام تو را می گوید.

که دستی داد.
دستی که برای تو بر سینه می کوبد.

و دلی به من داد.
که عشق تو را نگاه می دارد.

********************************************************

خدا

اول عاشقمان می کند.

بعد که عاشق شدیم.

می گوید بیا و مطیع باش.

عشق حسین که در دلت نشست.

آن وقت راحت تر شیفته ی غدیر و صاحبش می شوی.

آن وقت راحت تر مشتاق زندگی نبوی می شوی.

آن وقت شتاب زده تر و عمیق تر حجتش را می خوانی و انتظار می کشی.

خدا از همه بیشتر می داند.

خدا از همه کس بزرگتر است.

***********************

خدایا.

به امید تو!


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

****************************

ما بچه های دهه هفتادی جنگ رو ندیدیم. ما پرورده های دوران اصلاحاتیم. خصوصا همسن های من.

ندیدن و حس نکردن طبعا باعث میشه یه سری چیزا رو هم حس نکرده باشیم.

ما حس نکردیم که هر لحظه خبر شهادت شنیدن یعنی چی.

حتی حس نکردیم شب بخوابی و مطمئن نباشی که تا صبح موشکی روی سرت نیفتاده باشه یعنی چی.

البته باید بگم که ما چیزهای دیگه ای رو خیلی خوب دیدیم.

فتنه های مختلف.

این که صبح بریم بیرون و معلوم نباشه تا شب که برمیگردیم خودمون باشیم! اصلا چرا راه دور بریم؟! صبح که چشممون رو باز میکنیم و گوشیمون رو روشن می کنیم. تا چند دقیقه بعدش معلوم نیست.

بگذریم!

قصد اطاله ی کلام ندارم.

القصه آقا:

اومدم بگم که حالا این روزا خیلی بهتر حس می کنم و حتما می کنیم که مرگ چقدر نزدیکه.

و این که هر لحظه جوری زندگی کنیم که انگار آخرین لحظه مونه. خیلی ملموس شده.

و این یعنی باید خیلی جدی تر به فکر آماده شدن باشیم.

حالا اومدم که بگم

آهای کسایی که شمیم مهدی رو مجازی، حضوری، حضوری-مجازی میشناسینن یا میشناختین.
حلال کنین؛ اگر وقتی ازتون تلف کردم. حقی ازتون ضایع کردم. حرفی زدم که ناخواسته باعث رنجش خاطرتون شدم. جلوی خیررسانی و بهره مندی از خیرتون رو گرفتم. و هزار و یک چیز دیگه.

سعی کردم تو این سال ها بعضی چیزا رو جبران کنم. اون هایی که میدونستم و اون هایی که نمیدونستم.

این قدر بگم که تو این 12 سال زندگی مجازی هر جا زیارت رفتم، هر وقت دعایی کردم به نیابت از همگیتون بوده. (من که رو سیاهمو آبرویی ندارم. همیشه معتقد بودم شاید به این واسطه قبول بشه. که خدا خودش اینو قول داده)

خلاصه که اگه چیزی هست که میتونم الان جبران کنم بگین. و اگر وقتی این متنو میخونین که دیگه من نیستم لازم بود به خانواده مراجعه کنین. و البته که خوشحال میشم حلال کنین.

ما را طاقت عذاب الهی نیست.

آرزوی عافیت و عاقبت به خیری برای همه دارم.

همه ی اون ها که به هر صورتی در کل عالم حقی به گردنم دارن

ما را دعا کنین که زنده و مرده محتاج دعاییم.

**********************

خدایا

میدونم که مدت ها زودتر باید حواسمونو جمع می کردیم.

و چه هشداری بالاتر از آیات قرآنت.

اما تو ببخش که انسانیم و خودت میدونی که اوضاعمون چطوره.

تو از همه بالاتر باید ببخشی.

که نبخشیدنت بدجور برامون خطرناکه.

حلالمون کن.

------------------------

خدایا به امید تو.!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فرکتال سیب Anthony Jessie کیوی Sue sarinweb FAZEL UNITY Blog تبریز دکل (دیده نگار سیستم) عرشه فولادی ابتکاربنا